اثر وحي بحران هويت يا بحران عقلانيت؟آيت الله جوادي آملي

پدیدآورمحمدرضا مصطفی‌پور

تاریخ انتشار1388/09/13

منبع مقاله

share 480 بازدید
اثر وحي بحران هويت يا بحران عقلانيت؟آيت الله جوادي آملي

حجة‏الاسلام والمسلمين محمدرضا مصطفي‏پور
با ورود وحي به فرهنگ بشري، آدمي از انحطاط و سقوط رها گشت و درهاي شكوه و تعالي به روي او گشوده شد. عقلانيت و خردورزي، بارور گرديد. دوران رشد و شكوفايي خرد آدمي، شروع شد. تا جايي كه او را به مقام فرشتگان نويد و به قله دانش ارتقا بخشيد. از همه بالاتر اين كه او توانست به پايه‏اي برتر از عقل و دست آوردهاي عقلاني دست يازد و مرتبه‏اي فوق مرتبه فرشتگان را احراز نمايد.
با اين همه برخي تصور كرده‏اند: پيامبر در ميان قوم خود، «بحران هويت» ايجاد كرد، نه «بحران عقلانيت».
البته عدم ايجاد بحران عقلانيت معنايش آن نيست كه سخن نو نياورده و يا چيزي نگفته كه بر خلاف مرام آن‏ها باشد، بلكه برعكس، سخنان فراواني فرمود كه ايده‏ها و اعتقادات اعراب بود.
وقتي پيامبر فرمود: معجزه آورده‏ام، كسي در برابر او نگفت: معجزه امر نامعقولي است؛ گرچه به پيامبر نسبت جنون مي‏دادند: «و يقولون انّه لمجنون»1 ولي مي‏گفتند: نامعقول سخن مي‏گويي.
لذا وقتي مي‏گفتند پيامبر مجنون است، باز اين كلمه از دل همان فرهنگ اسطوره‏اي، رازآلود و همان عقلانيّت عربي برمي‏خاست، پيامبر با هيچ يك از اين مفاهيم و اين نحوه از عقلانيّت معارضه نكرد. تمام سخنان او در دل همين عقلانيّت مي‏گنجيد، حتّي وقتي پيامبر از خداوند واحد سخن مي‏گفت، اعراب اصل مفهوم خدا را مورد انكار و تمسخر قرار ندادند، اعتراضشان به پيامبر اين بود كه: «اجعل الالهة الها واحدا»2 آمده تا چند خداي ما را به يك خدا تقليل دهد!
سخن اين نبود كه اصلاً مفهوم خدا از بيخ و بن يك مفهوم غير عقلي، باور نكردني و خلاف وجدان و عقل سليم است، بلكه آن‏ها هم به جنّ عقيده داشتند، هم به كهانت، هم به خدا، هم به سحر و هم به فال و زجر و طيره و سعد و نحس و... همه اينها در جهان بيني و در نحوه عقلانيّت اعرابي كه مخاطب پيامبر بودند مي‏گنجيد و پيامبر هم بر بنيان‏هاي مفهومي آن‏ها نشوريد. تصديقات پيامبر مخالف تصديقات اعراب بودند.
پيامبر يك مكتب فلسفي معرفي نكرد؛ مثل مكتب فلسفي يونان كه اعراب اصلا نفهمند چيست. پيغمبر يك مكتب علمي تجربي نياورد كه از نيرو، انرژي، ميدان، ذرّه و امثال آن سخن بگويد و قوانيني بر مبناي اينها معرفي كند كه در اين صورت يك بحران در عقلانيت اعراب ايجاد شده بود، بنابراين آنچه پيامبر انجام داد عبارتند از:
اوّل: در دل عقلانيت كلان عربي و حجازي سخنان خود را مطرح كرد.
دوم: از گفتمان خود اعراب بهره جست و مفاهيم آشنايي را كه در زندگي آنها روان و رواج داشت برگرفت و به كمك آنها انديشه‏هاي عالي و نوين خود را به آنان منتقل كرد. به شكل عمده سه دسته مفهوم يا سه نوع گفتمان، در دل انديشه‏هاي اسلامي و قرآني حضور دارد: گفتمان بازرگاني، گفتمان كارواني و گفتمان سلطاني. در گفتمان كارواني پيامبر اسلام از يك دسته مفاهيمي كه متعلّق به زندگي و ادبيّات كارواني است استفاده كرده است؛ نظير: سبيل، صراط، هدايت، ضلالت، تپه، زاد و مستقيم مانند: «و لا تتفرّق بكم السبُل» «اهدنا الصراط المستقيم» گفتمان و ادبيات بازرگاني اي چون: «من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له»3 كيست كه به خدا قرض بدهد؟ تا خداوند آن را چند برابر كند و به او بازگرداند، يعني بياييد با خدا معامله كنيد، بين خودتان رباخواري نكنيد، اگر به كسي وام مي‏دهيد درست همان مقدار كه داده‏ايد پس بگيريد، حق نداريد اضافه بگيريد: «فان تُبتم فلكُم رؤس اموالكم لاتظلمون و لا تظلمون»4
خسران نيز يك مفهوم بازرگاني است: «والعصر انّ الانسان لفي خسر»5 «اولئك الّذين اشتروا الضلالة بالهدي فما ربحت تجارتهم»6 آنها كساني بودند كه هدايت را فروختند و ضلالت را خريدند و تجارتشان سود نكرد.
گفتمان سوم هم ادبيات سلطاني، يعني ادبيات قدرتي و حكومتي است؛ مفاهيم عبد، مولي، وليّ، عزّت، قدرت، ولايت، ملك، مملوك، طاعت، معصيت، پاداش، كيفر، عذاب و جزا. شايد اين دسته از مفاهيم بيش از مفاهيم دو گفتمان ديگر در قرآن به كار رفته باشند، در قرآن عاصيان بارها به كيفر تهديد و مطيعان بارها به پاداش تشويق شده‏اند. اصلاً پيامبران صفتشان «مبشّر و منذر» بوده است. در قرآن با تعبير «ملك» (پادشاه) از خداوند ياد شده است: «الملك القدّوس»7
سخنان فراواني در قرآن وجود دارد كه از روي قدرت برخاسته و بوي سلطه و غلبه مي‏دهد، نظير اين كه ما كافران را مي‏گيريم، مي‏كوبيم و به جهنّم در مي‏اندازيم: «اخذَ عزيز مقتدر» يا اين كه تاريخ در دست ما است: «نريد ان نمنّ علي الّذين استضعفوا»8 ما اراده مي‏كنيم كه مستضعفان را بالا بكشيم، دستشان را بگيريم و از استضعاف نجات بخشيم. هم‏چنين مفهوم عبوديّت و ولايت كه نسبت انسان و خدا را بيان مي‏كند.
باري اين سه گفتمان براي اعراب كاملاً آشنا و جا افتاده بود و به راحتي هضمش كردند. ابزارهاي مفهومي پيامبر همان‏هايي بود كه اعراب قبلاً هم داشتند و از آنها استفاده مي‏كردند و حالا پيغمبر آنها را به صورت مصالحي در استخدام مقاصد خود درآورده بود، يعني خشت‏ها و آجرها همان‏ها بودند، امّا پيامبر با اين خشت و آجرها بناي ديگري ساخت. اين جا بود كه به جاي «بحران عقلانيّت»، «بحران هويت» نشست و اعراب خود را با هويتي تازه مواجه ديده و حس مي‏كردند شخصيت و هويت پيشين آن‏ها آب مي‏شود، كسي آمده است كه مي‏خواهد وجودشان را از آنها بگيرد.
پيغمبر با شدّت تمام و بدون هيچ گونه تعارف و خجالتي اين بي هويّتي اعراب را به رخ آنها كشيد... تعبيراتي كه در قرآن نسبت به كافران به كار رفته، فوق العاده كوبنده و تحقير كننده است، مثلاً مشركين «شرّ البريّه» هستند، يعني بدترين نوع آدم‏هاي روي زمين، يا اين كه: «كالانعام بل هم اضلّ سبيلا»9 مثل حيوانات اند، بلكه از آنها هم گمراه‏تر و پست‏تراند.
يا اين كه وقتي از پيامبر مي‏پرسيدند: آيا ما در روز قيامت دوباره زنده مي‏شويم؟ پيامبر مي‏گفت: بله زنده مي‏شويد: «قل نعم و انتم داخرون»10 در نهايت ذلّت هم زنده مي‏شويد و به جهنم فرو مي‏افتيد...
كار تمدّن اسلامي به سامان نمي‏رسد، مگر اين كه عقلانيّت مستقل، غير نقلي و بدون ولايت در اين تمدّن تزريق شود. فقط با يك نوع عقلانيت مستقل از دين است كه مي‏توانيم ضعف‏هاي اين تمدن را اگر چاره‏پذير باشد، برطرف كنيم، در كلمات پيامبر اسلام هيچ چيزي يافت نمي‏شود كه با اين معنا منافات داشته باشد... .
آن چه گفته شد، درونمايه و برونمايه انديشه و تصور برخي از هم روزگاران است كه خلاصه آن، چنين است:
1 ـ پيامبر (ص) يك مكتب فلسفي معرفي نكرد، يك مكتب علمي تجربي نياورد كه در اين صورت يك بحران در عقلانيت اعراب ايجاد شده بود.
2 ـ از گفتمان خود اعراب بهره جست و مفاهيم آشنايي را كه در دل آنها رواج داشت برگرفت و به كمك آنها انديشه‏هاي عالي و نوين خود را به آنان منتقل كرد.
3 ـ به شكل عمده، سه دسته مفهوم در دل انديشه‏هاي اسلامي و قرآن حضور دارد: گفتمان بازرگاني، مفاهيم كارداني و گفتمان سلطاني. اين سه دسته گفتمان براي عرب كاملاً آشنا و جا افتاده بود و پيامبر(ص) نيز آنها را به صورت مصالح در استخدام مقاصد خود درآورد و بناي ديگري ساخت، از اين رو، به جاي بحران عقلانيت، بحران هويت به وجود آمد و اعراب خود را با هويتي تازه مواجه ديدند.
4 ـ تمدن اسلامي به سامان نمي‏رسد مگر اين كه عقلانيّت مستقل، غير نقلي و غير ولايي در اين تمدن تزريق شود.

پاسخ نظريه بحران هويت

پيش از پاسخ‏گويي به نظريه بحران هويت تذكر چند مطلب اساسي لازم به نظر مي‏رسد:
يكم: اگر در قرآن و اسلام تدبّر و تأمل كافي به عمل آيد، و قفل از دل‏ها برداشته شود: «افلا يتدبّرون القرآن ام علي قلوب اقفالها»11 روشن مي‏شود كه ارزش آدمي در تعقل و تدبر است از اين رو قرآن انسان را «اولوا الابصار» معرفي كرده و در آيات فراواني او را به تعقّل فراخوانده است و اين حقيقت را به روشني خاطر نشان ساخته كه بدترين جنبندگان، كساني هستند كه اهل تعقّل نيستند: «ان شرّ الدّواب عندالله الصمّ البكم الذين لايعقلون»12 بنابراين رجس و پليدي از آن كساني است كه خردورز نيستند: «و يجعل الرّجس علي الذين لايعقلون»13 اساسا قرآن به زبان عربي نازل گشته تا عقلانيّت مردم شكوفا شود: «انا انزلناه قرآنا عربيّا لعلّكم تعقلون»14.
بنابراين سرتاسر قرآن كه برنامه سرنوشت ساز تمدن كهن و فرهنگ اصيل بشريت را رقم زده يادآور خردورزي و عقلانيّت است: «انّ في ذلك لذكري لاولي الالباب»15 از اين رو انتظار اسلام و قرآن از جهان انسانيت ارتقا و تعالي به سوي جهان عقل و خردورزي و عقلانيت است: «قد بينّا لكم الآيات لعلّكم تعقلون»16.
از سوي ديگر در منظر قرآن سقوط و بدبختي و شقاوت انسان برخاسته از عدم تعقّل و رهنمون نشدن از دست آوردهاي عقل و وحي است: «و قالوا لو كنّا نسمع او نعقل ما كنّا في اصحاب السّعير»17؛ دوزخيان مي‏گويند: اگر گوش شنوا مي‏داشتيم و از دست آوردهاي وحي اندوخته داشتيم و سخنان پيامبران را به گوش جان مي‏شنيديم و يا اگر اهل تعقّل و انديشه بوديم، امروز در آتش جانكاه دوزخ روزگار نمي‏گذرانديم.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي‏فرمايد: حقيقت و شاكله انسان را عقل و مغز او تشكيل مي‏دهد: «اصل الانسان لبّه»18 هم چنين فرمود: جبرئيل بر آدم (عليه‏السلام) نازل شد و گفت: من مأمورم تو را بين يكي از سه چيز مخيّر سازم، تو يكي را برگزين و آن دو را رها ساز، آدم گفت آن سه چيز كدام‏اند؟
جبرئيل گفت: عقل، حيا و دين.
آدم گفت: من عقل را اختيار كردم.
جبرئيل به حيا و دين گفت: شما برگرديد و عقل را تنها گذاريد.
حيا و دين گفتند: ما مأموريم همواره با عقل همراه باشيم: «عن علي بن ابيطالب عليه السلام قال هبط جبرئيل علي آدم عليه السلام فقال يا آدم انّي امرت ان اخيّرك واحدة من ثلاث، فاختر واحدةً ودع اثنين، فقال له آدم: و ما الثّلاث يا جبرئيل؟ فقال: العقل والحياء والدّين، قال آدم: فاني قد اخترتُ العقل، فقال جبرئيل للحياء والدين:
انصرفا ودعاه، فقالا له: يا جبرئيل انّا امرنا ان نكونَ مع العقل حيثما كان، قال: فشأنكما و عرج»19 البته ارزش كردار، اعمال و عبادات انسان نيز بسته به مقدار عقلانيت او است. سليمان گويد: به امام صادق (عليه‏السلام) عرض كردم: فلان شخص در عبادت و دين و فضل چنين و چنان است.
امام فرمود: عقل او چه اندازه است؟
عرض كردم: نمي‏دانم.
فرمود: ثواب و پاداش تنها به ميزان و مقدار عقل است: «قلت لابي عبدالله الصادق (عليه السلام) فلانٌ من عبادته ودينه و فضله كذا و كذا، قال: فقال كيف عقله؟ قلت: لا أدري، فقال: انّ الثّواب علي قدر العقل...».20
دوم: پيامبر اسلام(ص) فرهنگي را پايه‏ريزي كرد و بر آن پايه‏هاي اصيل، بناي استوار و مستحكمي بنيان نهاد كه از دل آن، هم يك مكتب عميق فلسفي متولد گرديد و هم يك مكتب علمي و تجربي. چنان كه ما امروزه شاهد آن هستيم و به اعتراف مورخان عرب، مسلمان گوي سبقت علم و علميّت، دانش و دانشوري، عقل و عقلانيت را از همگان ربودند. مكتب كلام و فلسفي پيامبر(ص) از ژرفاي اين آيات استخراج گرديد: «و لا تجادلوا اهل الكتاب إلاّ بالتي هي احسن»21 با اهل كتاب جز به نيكوترين وجه مجادله نكنيد و «ادع الي سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن»22 با فرزانگي و اندرزي نيكو به راه پروردگارت بخوان و با بهترين طريق با آنها مباحثه كن.
قرآن در برابر بافته‏ها، آرزوها و پندارهاي واهي سخن را به اينجا رسانده كه: «تلك امانيهُم قل قاتوا برهانكم»23 اين آرزوي آنها است، بگو: اگر راست مي‏گوييد دليل و برهان خود را عرضه كنيد.
براين اساس پيامبر(ص) بارها با گروه‏هاي مختلف به بحث‏هاي عقلي پرداخت، حتي با برخي از قوم يهود در اين باره كه عزير نمي‏تواند فرزند خدا باشد، و با نصاري در اين زمينه كه خداوند قديم هرگز با مسيح ممكن و حادث متحد نشده و نمي‏شود، و با «دهريه» پيرامون اين باور كه اشياي جهان آغاز نداشته و حادث نشده و همواره به همين گونه بوده كه امروز ما مي‏بينيم و همواره خواهند بود. و با «ثنويه» و آنان كه خيرات را به يك مبدأ نسبت مي‏داده و بدي‏ها را به مبدأ ديگر، احتجاج عقلي كرده و مي‏فرمود: آيا اين طور نيست كه شما مي‏گوييد: سياهي و سفيدي، سرخي و زردي يك جا جمع نمي‏شوند: «لاستحالة اجتماع اثنين منها في محل واحد» زيرا اجتماع اين دو در محل واحد محال است و با اين روش آنان را به تسليم وامي‏داشت.
با مشركان عرب بارها به مناظره نشست و با استدلال‏هاي گوناگون آنان را مجاب مي‏كرد، گاهي مي‏فرمود: شما كه بت هايي را به دست خودتان مي‏تراشيد و مي‏پرستيد به خود آييد و انديشه كنيد، اگر بت‏ها شما را پرستش كنند سزاوارتر است تا شما در برابر آنها كرنش كنيد، زيرا شما داناتر، قادرتر و حكيم‏تر از آنها هستيد.
مناظرات پيامبر و پيشوايان دين (عليهم‏السلام) درباره خداوند، توحيد، نبوت، معاد، قرآن و... به اندازه‏اي است كه اگر از كتب و متون ديني اي چون نهج البلاغه، اصول كافي، توحيد صدوق، به ويژه سخنان بسيار پربار امام صادق و امام رضا (عليهماالسلام)، استخراج و كاويده شود آن وقت خواهيم دانست كه پيامبر(ص) نه تنها يك مكتب كلامي و فلسفي عميق همراه خود آورد، بلكه مكتب‏هاي تجربي، اخلاقي، اخترشناسيِ تازه نيز متولد كرد.
سوّم: دسته بندي و طبقه بندي عمده آيات قرآن را در سه دسته و گفتمان بازرگاني، كارواني و سلطاني زيبنده نيست و از راه ژرف كاوي فرسنگ‏ها فاصله دارد، زيرا دسته‏هاي فراوان ديگري در سرتاسر قرآن به چشم مي‏خورد، چون دسته آيات اخترشناسي، طبي و پزشكي، اخلاقي، روانشناسي، صنعت گردشگري، آفرينش انسان و ساير موجودات زميني و فضايي، صنعت و دست آوردهاي صنايع، احتجاجات كلامي و فلسفي، دسته بزرگ آيات الاحكام و...
قرآن فرمود: «و نزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكلّ شي‏ء»24 قرآن درباره هر چيزي روشنگري مي‏كند «و لا رطب و لايابس الا في كتاب مبين»25 هيچ‏تر و خشكي نيست مگر اين كه در قرآن به آن خبر داده است.
پس چگونه مي‏توان عمده آيات را در سه دسته مورد پسند و مطبوع خود محدود كرد.
افزون بر اين قرآن چنان فرهنگ انديشه و خرد را شكوفا ساخت و از حقايق و معارفي سخن به ميان آورد كه نه تنها خردورزان و فرهيختگان از درك و دست يازيدن به آنها عاجز و ناتوان بودند: «و يعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون»26 بلكه پيامبر(ص) نيز (اگر جنبه وحي نبود) از درك و دست يافتن به آنها ناتوان بود، قرآن اين نكته را اين گونه خاطر نشان ساخته: «و انزل عليك الكتاب والحكمة وعلّمك ما لم تكن تعلم»27.
بنابراين در جهان هستي حقايقي وجود دارد كه فوق عقلانيّت حضرت محمد(ص) است و دست يافتن به آنها جز با بحران عقلانيت و شكوفايي آن ميسّر نخواهد شد.
چهارم: اين سه دسته گفتمان و بسياري از دسته‏هاي آيات ديگر، همه جنبه روبنايي و معلوليّت دارند، يعني يك دسته آيات ديگر وجود دارند كه در شمار علّت‏ها و هدف‏ها شمرده مي‏شوند و قرآن از بيان آن قصد دارد جان انسان‏ها را چنان به اوج حقايق و ارزش‏هاي والا برساند كه چه بسا نردبان عقلانيت نيز از رسيدن به آن كوتاه باشد.
توضيح اين كه انسان يك «حيات نباتي» دارد كه به وسيله آن غذا مي‏خورد، رشد مي‏كند، چنان كه در نوجوان و جوانان مشاهده مي‏شود و هر روز بر وزن بدن او مي‏افزايد، فربه مي‏گردد و جامه هايش را به تناسب رشد عوض مي‏كند، آن سان كه درختان و بوته‏ها، كشتزارها، باغ و بوستان و
رياحين، از اين حيات بهره شايان مي‏برند، آن گاه از «حيات حيواني» بهره مي‏جويد، ادراك و قواي او به رشد و كمال رو مي‏كنند و به پايه‏اي از شعور و ادراكات مترقي مي‏گرايند. چنان كه در حيوانات نيز آثار حيات (حيواني) كارآمد است، از كرم‏هاي ريز تا هوشمندترين حيوانات از اين حيات بهره‏مندند، حيات سوم، «حيات معقول» است، اين حيات ويژه انسان‏ها است و او را به مرحله‏اي اوج مي‏دهد كه گاهي فوق حيات و زندگاني فرشتگان است.
قرآن درباره اين حيات خبر داده و فرموده: «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرّسول اذا دعاكم لما يُحييكم»28 اي مؤمنان هنگامي كه خدا و رسول شما را به چيزي كه حيات مي‏بخشد، بخوانند اجابت كنيد.
اين آيه از حياتي جديد و عقلانيتي برتر گزارش مي‏دهد كه هم انگيزه نو و هم انديشه تازه را به همراه آورده است و مي‏خواهد اين شي‏ء تازه را در نهاد و نهان انسان نهادينه كند و بفهماند كه فوق چيزي است كه او بر ابريشم و حرير و پرنده مي‏نشيند و تكيه مي‏زند، در اين هنگام او ذكر و ورد اين حيات را با هيچ چيز عوض نخواهد كرد: «من ذا الذي ذاق حلاوة ذكرك، و حلاوتك و رام منك بدلا» مزه مناجات را مي‏چشد و به لقاي پروردگارش نايل مي‏آيد، از اين رو مفسران، طبق روايات، اين حيات را به بهشت، ولايت و عدالت تفسير كرده‏اند.
اين حيات نوين، نويدي است كه اسلام به انسان‏ها داد و از تصورات اين واژه‏ها تصديقات تازه و عقلانيت جديد فراهم آورد. مناسب است در اين جا به گوشه‏اي از اين حيات كه صاحب كتاب جواهر درباره روزه نوشته اشاره كنيم و بنگريم كه اسلام چگونه مقام و مرتبه انسان را بالا برده به گونه‏اي كه فرشتگان در خدمت او خواهند بود، وي مي‏نويسد: در حديث مي‏خوانيم: فرشتگان براي شخص روزه دار همواره دعا مي‏كنند تا وقتي كه افطار نمايد، بوي دهان روزه دار نزد خدا از بوي بهشت محبوب‏تر است، كسي كه براي خدا در روز گرم روزه بدارد و متحمّل تشنگي گردد، خداوند هزار فرشته موكّل گرداند تا چهره او را پاك كنند و بهشت برين را به وي نويد دهند. خداوند مي‏فرمايد: چقدر روح و بوي تو خوشبو است، اي فرشتگان من گواه باشيد من او را بخشيدم، خداوند فرشتگان بي‏شماري را مأمور مي‏سازد بر زن و مرد روزه‏دار دعا كنند، بال و پر به چهره آنان بكشند و دعاهايشان مستجاب كنند، يك روز روزه مستحبي گرفتن پاداشش بيش از آن است كه سطح كره زمين را پر از طلا كنند، زيرا روزه داري سبب ترك شهوات و موجب صفاي عقل و خرد و انديشه مي‏شود و به دقايق حكمت و كمال معارف رباني كه شريف‏ترين حالات نفساني انساني است دست مي‏يازد. پيامبر(ص) در پاسخ پرسش يك نفر يهودي در اين باره فرمود: هيچ مؤمني روزه نمي‏گيرد جز آن كه خداوند هفت خصلت را بر او واجب مي‏سازد:
1 ـ «يذوب الحرام من جسده»، حرام را از جسد او آب مي‏گرداند.
2 ـ «يقرب من رحمة الله عزوجل»؛ به رحمت خداي عزوجل نزديك مي‏گردد.
3 ـ «يكون قد كفر خطيئة آدم ابيه»؛ موجب كفّاره ترك اولاي پدرش آدم مي‏شود.
4 ـ «يهون الله عليه سكرات الموت»؛ خداوند فشار و مدهوشي‏هاي آغاز مرگ را بر او آسان مي‏سازد.
5 ـ «امانٌ من الجوع والعطش يوم القيامة»؛ از گرسنگي و تشنگي روز قيامت در امان خواهد بود.
6 ـ «يُعطيه الله براءةً من النار»؛ خداوند برگه دوري از آتش را به او عطا خواهد فرمود.
7 ـ «يطعمه الله من الطيّبات الجنّة»؛ خداوند از نعمت‏هاي خوب بهشتي او را مرزوق مي‏دارد.29
پنجم: پيامبر با استفاده از همين 28 حرف رايج عرب و ربط ميان آنها معجزه آفريد، معجزه‏اي كه پس از گذشت قرن‏ها به سختي مفاهيم برخي از آنها قابل دسترسي است، مفاهيم و محتواي عرش، كرسي، قلم، لوح محفوظ، لوح محو و اثبات، معراج، قبر، نشر، جمع، كتاب مبين، حساب، ميزان و... معجزه‏اي كه موجب بحران عقلانيت و برتر عقلانيت گرديد. بديهي است بسياري از فرهيختگان و خردورزان كارآزموده هنوز از درك صحيح آنها عاجزند، با اين كه پيامبران آمدند تا گنج‏هاي نهان خردها را بازشناسانند و برانگيزانند: «ليثيروا لهم دفائن العقول»30
بنابراين آيه: «استجيبوا لله و للرّسول اذا دعاكم لما يحييكم» حيات ملكوتي را نويد داده و بحراني فوق عقلانيت ايجاد كرده و عقل‏ها را بدان جانب شورانيده است، از اين رو بايد همواره اين سخن را بر زبان برانيم كه «الحمد لله الذي هدانا لهذا و ما كنّا لنتهدي لولا ان هدانا الله»، چرا كه ما را به تمدني فرا خوانده فوق جهان طلا و نقره، عقيق و سنگ‏هاي قيمتي دنيوي و ارزش انسان را آن سان بالا دانست كه او به جز خدا نبيند:
بنگر كه تا چه حدّ است مكان آدميّت.
كه فرشته ره ندارد به مكان آدميت مگر آدمي نبودي كه اسير ديو ماندي
انحراف از اين طريق مساوي با سقوط، انحطاط و پرت شدن به درّه‏هاي نابودي، هلاكت و بوار جهنّم است: «فكانّما خرّ من السماء فتخطفه الطّير أو تهوي به الرّيح في مكان سحيق»31 گويي از آسمان سقوط كرده است كه پرندگان او را ربوده باشند، يا باد به دور دست‏ها پرتابش كرده باشد.
ششم: «به سامان نرسيدن كار تمدّن اسلامي جز با تزريق عقلانيت مستقل، غير نقلي و غير ولايي»، تنها يك توهّم و تصور اختلاف ساز است، آنچه اسلام را بعد از 14 قرن تاكنون سرپا داشته است همان عقلانيتي است كه هم نقلي، هم مستقل و هم ولايي است. هر سه زير مجموعه يك خانواده بزرگ و يك فرهنگ اصيل به نام اسلام‏اند، يعني اسلام ـ با توجه به آيات و روايات و عقل ـ از هر سه مورد شكل گرفته و عقلانيت مستقل هيچ گاه با عقلانيت نقلي و ولايي در ستيز نبوده، بلكه مشعل فروزان، راهگشا و ابزاري بوده كه همواره مشكلات اسلام را حل كرده است.
به گفته شيخ مفيد(ره) عقل و نقل دو كليد براي يك قفل و صندوق اند و اسلام گاهي از كليد عقل و زماني از كليد نقل و گاهي از هر دو بهره مي‏گيرد.32
«نام احمد (ص) نام جمله انبيااست
چون كه صد آمد نود هم پيش ما است»

پاورقيها:

1 ـ مجمع البحرين، ج1، ص595، «واژه دَعَمَ».
1ـ سوره قلم، آيه51.
2 ـ وسائل الشيعه، ج1، ص25 (چاپ آل البيت).
3 ـ مفردات راغب، ص300 (تحقيق صفوان عدنان).
4 ـ مقائيس اللغة ص318 «خير» (چاپ يك جلدي).
5 ـ الفروق اللغوية، ص95.
6 ـ سوره بقره، آيه180.
7 ـ سوره بقره آيه269.
8 ـ سوره ص، آيه46 تا 48.
9 ـ سوره بقره، آيه106.
10 ـ تفسير الميزان، ج3، ص133.
11 ـ بحارالانوار، ج73، ص293.
12 ـ غرر الحكم، حديث5015.
13 ـ كنزالعمال، ج1، ص525.
14 ـ سنن ابن ماجه، ج1، ص77، امالي شيخ طوسي، ص357، (با مختصر تفاوت).
15 ـ كنزالعمال، ج3، ص192.
16 ـ مسند احمد، ج10، ص402.
17 ـ اصول كافي، ج1، ص39.
18 ـ من لايحضره الفقيه، ج3، ص555.
19 ـ كنزالعمال، ج16، ص128.
20 ـ غرر الحكم، حديث5002.
21 ـ بحارالانوار، ج16، ص237.
22 ـ سوره مؤمنون، آيه96.
23 ـ غرر الحكم، حديث5000.
24 ـ بحارالانوار، ج78، ص206.
25 ـ در رابطه با روايات خير مراجعه كنيد به كتاب الخير والبركة في الكتاب والسنة تأليف محمدي ري شهري.
26 ـ بصائر الدرجات، ص319.
27 ـ از فردوسي.
28 ـ الغدير، ج6، ص61 تا ص77.
29 ـ تفسير سوره يس ص151.
30 ـ المبدء والمعاد، صص413 و 414.
31 ـ بدائع الحكم، ص278.
32 ـ بحارالانوار، ج26، ص158.

مقالات مشابه

تحليل و بررسي آسيب مهجوريت عقل در فهم دين از نگاه قرآن

نام نشریهپژوهش دینی

نام نویسندهمحمدرضا حاجی اسماعیلی, زهرا کلباسی

نقش عقل در فهم آیات قرآن(مقایسه دو دیدگاه ملاصدرا و احسایی)

نام نشریهفلسفه دین

نام نویسندهمحمدعلی مهدوی‎راد, نرگس زرگر